خانه عناوین مطالب تماس با من

گل سپید

گل سپید

درباره من

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم ادامه...

پیوندها

  • مریم
  • کوروش
  • ~ ...چـَــتــ ـ ــر...~
  • لطفا با لبخند وارد شوید (مایکل بارکر)
  • پسر مهربون +دخترنامهربون
  • میس هیس
  • ماه نو

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • بدون نت
  • تموم شد
  • [ بدون عنوان ]
  • بدبختی
  • آلوچه
  • یه وقتایی...
  • جغجغه
  • نت
  • امتحان
  • کشتی

بایگانی

  • تیر 1393 2
  • خرداد 1393 5
  • اردیبهشت 1393 9
  • آبان 1392 6
  • مهر 1392 1
  • تیر 1392 23
  • خرداد 1392 7

جستجو


آمار : 5418 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • پیتزا جمعه 28 تیر 1392 17:09
    سالهای ساله دارم پیتزا می خورم ولی هنوز فرق بین پیتزا مخلوط و با مخصوص نفهمیدم !
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 تیر 1392 12:10
    اینجا زمین است زمین گرد است تویی که مرا دور زدی فردا به خودم خواهی رسید ..... حال و روزت دیدنیست .................
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 تیر 1392 12:08
    جاذبه ی سیب ، آدم را به زمین زد و جاذبه ی زمین ، سیب را ! فرقی نمیکند"سقوط" سرنوشت ِ دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 تیر 1392 11:42
    بعد از یه غیبت دو هفته ای برگشتم 2 هفته بدون اینترنت خیلی سخت بود خدا نسیب کسی نکنه
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 تیر 1392 22:16
    تموم شد خیلی بد بود خیلی
  • خداوندا جمعه 7 تیر 1392 14:37
    خداوندا نمیدانی که انسان بودن و ماندن چه دشواراست چه زجری می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشاراست
  • آرومم پنج‌شنبه 6 تیر 1392 12:50
    الان آرومم خیلی نمیدونم چرا؟ نمیدونم این آرامش از کجا اومده ولی الان حالم خوبه خیلی خوب
  • خواهر آزاری چهارشنبه 5 تیر 1392 15:00
    دیروز زنگیدیم به خواهر گرام بحرفیم استرس در کنیم هیچی دیگه کلی نق نق کردم که قبول نمیشم و اصلا من نمیرم امتحان بدم و.............. انقد گفتم بیچاره خواهر گرام اول یه طومار فحشمان داد بعد بدون خداحافظی تماس پایان منم روحم شاد گردید از این خواهر آزاری
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 4 تیر 1392 19:18
    هر چی نزدیک تر میشم بیشتر میفهمم هیچی بلد نیستم هیچی یادم نمیاد حتی یه جمع و تفریق ساده رو هم نمیتونم انجام بدم دستانم میلرزه حتی نمیتونم درست تایپ کنم به هر کی میگم نمیتونم عصبی میشه به کی بگم منم آدمم اینی که همیشه میدیدین وقت امتحانا خونسرد بود یه ماسک رو صورتش داشت از داخل میلرزید حتی بیشتر از یه زلزله 10 ریشتری...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 3 تیر 1392 18:11
    دیگه کم آوردم هی به خودم امیدواری میدم ولی نمیشه الانم به دلیل اینکه ذهنم آزاد و رها و......... بشه پاشدم اومدم اینجا مامان دارم خل میشم نه دیگه شدم
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 3 تیر 1392 12:20
    هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به "ســیــنـــه" بی قرار است هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است همان مردی که جمعه آید روزی ... و این پایان خوب انتظار است ولادت منجی بشریت بر همه مبارک
  • روزگارا دوشنبه 3 تیر 1392 12:10
    روزگارا... تو اگر سخت به من می گیری ! با خبر باش ، که پژمردن من آسان نیست، گر چه دلگیرتر از دیروزم، گر چه فردای غم انگیز مرا می خواند، لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست، زندگی باید کرد ...
  • میدونی یکشنبه 2 تیر 1392 19:49
    میدونی مشکلم چیه ؟ مشکلم اینه که این روزا عده ای یه جوری زیر آبی میرن که دلت می خواد بهشون بگی : من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفس بکش لااقل خفه نشی !
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 2 تیر 1392 10:45
    کارت ورود به جلسه اومد هوای دل منم مثل هوای شهرمه یه بار بارونی یه بار آفتابی یه بارم ابری ولی همه ی اینا باعث نمیشه که استرسم از بین بره
  • بارون شنبه 1 تیر 1392 15:07
    میدونم هیچ ربطی نداره ولی الان داره اینجا بارون میاد تمام در و پنجره ها بسته ست الان حال میده یه پتو برداری بخوابی یعنی میشه
  • مثل دریا شنبه 1 تیر 1392 15:04
    الان داشتم خاطرات دریا از شاذه رو میخوندم خوندیش نخوندی برو بخون فکر میکنم منم مثل دریا بشم سال اول گند بزنم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دعا کن یکی مثل بن پیدا شه آدمم کنه بگه بچه درستو بخون منم بگم چشــــــــــــــــــــــــــــــم هی خدا ینی میشه
  • [ بدون عنوان ] جمعه 31 خرداد 1392 22:53
    چوپانی را پرسیدند: روزگار چگونه است.گفت: گوسفندانم را که پشم چینی کردم، بیشترشان گرگ بودند!
  • [ بدون عنوان ] جمعه 31 خرداد 1392 22:52
    تـا لحظه ی شکـست به خدا ایـمان داشته بـاش خواهـی دید که آن لـحظه هرگز نخواهـد رسیـد دیگه چیکار کنم یه جوری به خودم امیدواری بدم
  • .. جمعه 31 خرداد 1392 22:52
    آمد و روبرویم ایستاد،چشمهایش را بست... بعد پلکش را آرام باز کرد و به بالا نگاه کرد... سفیدی چشم هایش از سفیدی برف ها یکدست تر و سبکتر بود... بهد سیاهی چشم هایش را دوخت به من... گفت دوستم داری...؟ گفتم همیشه دوستت داشته ام... گفت فقط فقط من را دوست داری...؟ گفتم فقط و فقط تو را دوست دارم... گفت دروغ میگویی...گفتم راست...
  • کنکور جمعه 31 خرداد 1392 22:51
    آنکه نمی تواند از خواب خویش برای فراگیری دانش و آگاهی کم کند ارزش برتری و بزرگی ندارد . ارد بزرگ دقیقا به من میخوره مثلا 1هفته دیگه کنکور دارم تا 10 11 خوابم بعدش میشینم رمان میخونم
  • . جمعه 31 خرداد 1392 22:50
    عشق چیه؟ چرا نمیتونم درکش کنم؟ مگه عشق تو وجود انسان نیست پس چرا من اونو حس نمیکنم؟ مگه من انسان نیستم؟
  • [ بدون عنوان ] جمعه 31 خرداد 1392 22:50
    میگن با نوشتن آدم سبک و آروم میشه میخوام بنویسم شــــــــــــــــــــاید یه خورده آروم شدم تمام عمرم به چیزی به جز خوشحال کردن پدر و مادرم فکر نکردم اونام خوشحالیشون تو درس خوندن من بود منم درس خوندم درس خوندم تا بشم یه مهندس یه مهندس معمار موفق آره تمام آرزوم و رویام این بود ولی.............ولی وای به روزی که رویات...
  • شروع جمعه 31 خرداد 1392 22:49
    برا شروع چی خوبه؟ نمیدونم ولی برا شروع تولدت مبارک وبلاگی
  • 53
  • 1
  • صفحه 2